روایت نقاشی که 3 بار شهید شد!
تاریخ انتشار: ۴ تیر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۳۱۹۶۵۶
خبرگزاری فارس، گروه استانها- زهرا رسولی: نیمهشبها وقتی خانوادهاش خوابند آرام و بیسر و صدا راهی اتاق خاطراتش میشود، یک کاغذ برمیدارد و عکس خودش را نقاشی میکند و اشک میریزد، با رفقای شهیدش صحبت میکند و میپرسد چرا جا مانده است؟ مگر با آنها نبود؟ مگر با هم همسنگر نبودند؟ مگر شبهای عملیات را با هم صبح نکردند و چه شبهایی که اطمینان دادند حتما او هم خواهد رفت، اما چرا نشد، چرا خدا نخواست؟
دوباره به جبهه میرود و همرزمانش را میبیند، همسنگرش چقدر امروز نورانی شده است، به فکرش میافتد که تصویر صورت او را هم نقاشی کند، این کار را میکند و یک هفته بعد همان رزمنده شهید میشود و .
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
قربانعلی بار دیگر به خانه برمیگردد، تصمیم دارد امروز نقاشی خودش را تمام کند، چون سه روز دیگر عازم جبهه است، نقاشی را دور از چشم اهالی خانه زیر رختخوابها پنهان میکند و عازم نبرد با متجاوزان به خاک کشورش میشود...
چند ماه از آخرین باری که قربانعلی به جبهه رفته گذشته است، نه نامهای، نه تلفنی و نه پیغامی خبری از او نیست، مادر نگران حال اوست، هر روز کنار در منتظر پیغامی از قربانعلی است، اما دریغ از یک خبر...
امروز بیش از 40 سال از روزی که قربانعلی عازم جبهه شد میگذرد، اما مادر مثل همان روز اولی که با سلام و صلوات پسرش را راهی جبهه کرد اشک میریزد.
دستش را میگیرم و میگویم: مادر درباره رفتن قربانعلی به جبهه برایم بگویید، چه شد که راهی شد.
دخترم وقتی جنگ شد، همه خانوادهها برای امنیت کشور پسرشان را به جبهه اعزام میکردند، من هم آن زمان 6 تا پسر داشتم، هر کدام که به سن معمول میرسید به جبهه میرفت. خب ما هم در مقابل امنیت کشور مسؤول بودیم، هر چند دلتنگ بچهها میشدم اما چارهای نبود.
یعنی شما هیچ مقاومتی برای اعزام پسرانتان نداشتید؟
ببینید، دخترم من هم مادرم و دلتنگ بچهها میشدم، اما امنیت کشور مهمتر بود.
صدام گور به گور شده میخواست همه کشور را بگیرد، چه کار باید میکردیم، اگر هر مادری مثل من مقاومت میکرد، دیگر کشور کشور نمیشد که ...
حالا که این را گفتید، بگذارید یک خاطره هم برایتان بگویم؛ ببینید، در دوران جنگ یعنی همان 8 سال روزی نبود که ما همگی دور یک سفره باشیم، یعنی به طور معمول دو یا سه نفر از پسرانم در جبهه بودند.
مادر چند فرزند دارید و شهید قربانعلی فرخنیا چندمین فرزند شما هستند؟
6 تا پسر دارم و یک دختر، قربانعلی فرزند و پسر دومم است و یک سال با پسر اولم فاصله سنی دارد.
خب در مورد اعزام شهید بفرمایید؟
همانطور که قبلا هم گفتم در آن زمان نه ما بلکه همه همسایهها هر آنچه در توان داشتند برای پایداری کشور به میدان آوردند.
خب، من هم مادرم و سلامت فرزندانم را میخواهم اما چه کنم که کشور در خطر بود و راضی شدم که فرزندانم به جبهه بروند.
قربانعلی هم موقع اعزام 18 سال بیشتر نداشت، برایش آرزوها داشتم که به دانشگاه برود و ...
آهی میکشد و لبخند میزند: دخترم شد دیگر، شما نمیدانید که من چقدر سر شهادت این بچه خون و دل خوردم، سه بار برایش مراسم گرفتم.
این را میگوید و با گوشه چادرش اشک چشمانش را پاک میکند.
سریع میپرسم 3 بار، چرا سه بار؟
با چشمان خیس جواب میدهد، نمیدانم سه بار خبر آوردند که قربانعلی شهید شده و من هر سه بار برایش مراسم گرفتم.
اولین بار اسفند سال 63 بود که بعد از مدتها انتظار خبر آوردند که قربانعلی شهید شده و برایش مراسم گرفتیم.
دوباره بعد از 6 ماه خبر آوردند که قربانعلی شهید شده و داغم دوباره تازه شد؛ دوباره مراسم گرفتم.
سالها گذشت تا به سال 75 رسیدیم، در آن روز دیگر خبر قطعی شهادتش را آوردند و یک پیکر در داخل پارچه سفید درست مثل همان موقعی که نوزاد بود به آغوشم دادند.
این را میگوید و بیصدا اشک از چشمانش جاری میشود، هی دخترم چی بگم... شما امروز با آمدنتان خاطرات قربانعلی را یک بار دیگر برایم زنده کردید.
مادر درباره نقاشیهای شهید بگویید؟ شنیدهام پسرتان هنرمند بودند؟
لبخندی میزند، دستانش را به هم قلاب میکند، بدون اینکه چیزی بگوید به اتاق دیگر میرود و یک نقاشی میآورد، ببینید این را خودش کشیده است، عکس خودش است.
دستش را روی عکس میکشد و میگوید: من به قربانِ، قربانعلی بروم، اصلا نفهیدم کی این نقاشی را کشید، یک روز وقتی که شهید شده بود، خانه پر از مهمان بود و به خاطر همین مجبور شدم همه لحاف و تشکها را استفاده کنم، دیدم زیر آنها یک نقاشی است، نقاشی خودش بود.
یعنی وقتی زنده بودند، اصلا متوجه کشیدن این نقاشی نشده بودید؟
نه اصلا، چون نمیخواست من ناراحت شوم، پنهانی نقاشی میکشید. بگذارید اینطور بگویم، حس ششم قربانعلی قوی بود، یعنی آن زمانی که جبهه بود، چهره هر یک از همرزمانش که میخواست شهید شود را نقاشی میکرد و بعد از مدتی آن شخص شهید میشد.
با اشتیاق میپرسم، چقدر جالب خب این یعنی چه؟
ببینید دخترم، اصلا یادم نیست، ولی چهره خیلی از دوستانش را نقاشی کرده بود که بعدها به خانوادهشان تحویل دادیم.
خودش میگفت وقتی قرار بود کسی شهید شود، صورتش نورانی میشد. البته در نوشتن هم ذوق خوبی داشت، یعنی همان زمان مقاله و خاطرات مینوشت که چند تا از آنها را هنوز هم داریم.
با چشمان پر از اشک لبخند میزند و میگوید: همه همرزمانش که نقاشی آنها را نکشیده بود، از دستش ناراحت بودند، چون دوست داشتند، شهید شوند.
دوباره با همان لحن ادامه میدهد: دخترم دوستان با معرفتی دارد، شهید یک ماه روزه قضا داشت، دوستانش به صورت خودجوش به جای شهید روزه گرفتند و مراسم افطار را در خانه ما برگزار کردیم، سفره انداختم از اینور تا آنور خانه...
همین را که میگوید، برادر شهید بین صحبتمان میآید و میگوید: خانم خیلی پسر فهمیدهای بود، با اینکه از من کوچکتر بود، ولی من خیلی چیزها از او یاد گرفتم.
یادم هست، یک بار وقتی که قربانعلی در جبهه بود، یکی از همرزمانش خبر داد که مجروح شده است.
نگران شدم و بلافاصله به منطقه رفتم، دیدم سرش را باندپیچی کرده است، از دور وقتی مرا دید سریع باند سرش را باز کرد تا چیزی متوجه شوم.
در نهایت اما متوجه زخمش شدم و مجبور شد که حقیقت را بگوید.
دوباره لبخند میزند و میگوید: خانم برادرم یک آقای به تمام معنا بود.
یادم هست یکبار باهم در منطقه جنگی بودیم، دو نفری باهم یک پتو داشتیم، خودتان میدانید که شبهای جنوب خیلی سرد میشود، یک بار وقتی وسط شب از خواب بیدار شدم دیدم که پتو را روی من کشیده و خودش همانطور خوابیده است، خیلی با معرفت بود، خیلی...
دیدار شهردار زنجان و همرزمان شهید با مادر شهید فرخ نیا
گفتنی است، شهید قربانعلی فرخ نیا چهاردهم آبان ۱۳۴۲، در شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش نصرتالله، کارگر کارخانه بود.تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت.
از سوی بسیج در جبهه حضور یافت و بیستم اسفند ۱۳۶۳، با سمت بی سیم چی در بدر آبادان به شهادت رسید.
پیکرش مدتها در منطقه بر جا ماند و سال ١٣٧۴ پس از تفحص در مزار پایین زادگاهش به خاک سپرده شد.
انتهای پیام/73005
منبع: فارس
کلیدواژه: قربانعلی برادر شهید شده شهید شد سه بار
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۳۱۹۶۵۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نگاه استاد مطهری به آینده جمهوری اسلامی به روایت افروغ
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، بنابر آنچه جماران روایت کرده است، مرحوم عماد افروغ، اندیشمند حوزه جامعه شناسی در یادداشتی با عنوان "شهید مطهری و آینده جمهوری اسلامی" که در مجله شماره 76 حضور به رشته تحریر در آورده بود بر اینکه اگر به حرف های استاد شهید مرتضی مطهری توجه می کردیم حال و روز بهتری داشتیم تاکید کرده و چنین نگاشته است:
حقیقت این است که اگر به حرف های استاد مطهری توجه می کردیم، امروز حال و روز بهتری داشتیم. استاد شهید مرتضی مطهری با ضرورت های زمانی و مکانی کاملا آشنا بود، دغدغه یک روشنفکر حقیقی و واقعی را داشت و همواره می کوشید مدافع مردم باشد. شهید مطهری به عنوان یک عالم اسلامی تلاش کرد ایدئولوژی اسلامی را احیا کند و در مواجهه با چالش های پیش رو سربلند بیرون آید و به مسائل، معضلات و پرسش هایی پرداخت که هنوز جزو پرسش های اساسی ما محسوب می شوند. می توان گفت که شهید مطهری درد آشناست، وی با مسائل و دغدغه های روز کاملا آشنا بود و درک بسیار بالایی از سؤالات و چالش های روز داشت.
دومین نکته را که درباره ویژگی های شاخص اندیشه های استاد مطهری می توان مطرح کرد باور بالایی است که وی نسبت به جامعیت اسلام داشت و این که مطهری اسلام را دین کامل می داند به همین دلیل در بیشتر آثار وی استناد به آیات و روایات زیاد به چشم می خورد چرا که سعی می کند حسب باورهایی که دارد پاسخ دینی کاملا ناب به پرسش ها ارائه دهد. از سوی دیگر مطهری تفکر فلسفی و عرفانی بالایی داشت. مسئله سوم درباره ویژگی های اندیشه های مرتضی مطهری نگاه عقلی و فلسفی وی است، شهید مطهری عقلی بارور و شکوفا داشت. سال ها زحمت کشیده با آرای فیلسوفان و عرفای بزرگ آشنا بوده و تفکر فلسفی و عرفانی بالایی داشت و با این پیشینه سراغ آثار و مکاتب مختلف می رفت و با دلیل و برهان به مناقشات پاسخ می داد و در این بین، جانب انصاف را هم رعایت می کرد که هم در داوری ها و هم در ارزیابی های خود منصف بود.
مطهری هم در انتقال مفاهیم مدعیان مکاتب جانب انصاف را رعایت کرده و هم در داوری ها و ارزیابی ها، به طوری که گاهی وقتی آثار وی را مطالعه می کنید متوجه نمی شوید که این قول متعلق به خود است یا مکتبی که قرار است نقد شود. وی به علوم اسلامی تسلط داشت که غنا و محتوای آثار وی را بیشتر می کرد. شهید مطهری خودباور بود و به هیچ وجه شیفته مکاتب و آثاری که بررسی می کرد نبود. احساس می کرد با توجه به اندوخته ها و منابعی که دارد می توان به این شبهات پاسخ گفت و در پاسخ گفتن نیز به هیچ عنوان تعارف نمی کرد. گاهی فرد پاسخ را دارد اما تحت تأثیر مقتضیات و شرایط روز قرار می گیرد اما این امر در مورد مطهری صدق نمی کرد.
کسی که با قلم استاد شهید آشنا باشد طهارت را حس می کند علاوه بر آن آثار شهید مرتضی مطهری بهجت آفرین و امیدبخش است و علت آن دینی بودن این آثار است چرا که دین سرشار از امید است. مطالعه این آثار امید و بهجت را به خواننده منتقل می کند. از آنجا که مطهری نگاه عقلی و همچنین فلسفی داشت، تأویل گرا نبود اما به تأویل هم درس می داد بلکه تلاش می کرد اتفاقاتی که بر اسلام گذشته اما اساسا ربطی به اسلام نداشته را بررسی کند. وی هر عقیده ای را بر نمی تابد. حسب همان نگاه تأویل گرایانه با متون و رسوم منحرف ولو به نام دین سخت در ستیز بود که این امر در کتاب حماسه حسینی مشاهده می شود.
دغدغه های شهید مطهری، دغدغه های امروز است. من اعتقاد دارم استاد شهید مرتضی مطهری بیشتر متفکر بعد از انقلاب اسلامی است، گرچه این امر نفی تلاش و نقش وی در ایجاد جمهوری اسلامی نیست اما آثار وی برای بعد از جمهوری اسلامی هم کاربرد دارد، به ویژه دغدغه هایی که در کتاب آینده جمهوری اسلامی مطرح کرده است. دغدغه هایی مثل آزادی تفکر، عدالت اجتماعی، استقلال فکری و معنویت و حتی هشدارهایی که به روحانیت داده، که تا حد امکان وارد مشاغل دولتی و تصدی گری نشده و از نقش نظارتی خود غافل نشوند. اگر به حرف های او توجه می کردیم حال و روز بهتری داشتیم. وی در کتاب " آینده جمهوری اسلامی" تصریح کرد که اعتقاد دارد آینده جمهوری اسلامی، آینده روحانیت است. چرا که برای روحانیت جایگاه بلندی قائل است.
مجله حضور، ج 76، ص 315-
27215